سال۱۳۴۱ نخستین خط آهن تهران به ری بعد از ۸۱سال فعالیت تعطیل شد و به حالت متروکه درآمد.

هم زيارت بود هم سياحت

۲سال پیش این مسیر ریل‌گذاری شده به طول ۴۰کیلومتر در پیاده‌رو خیابان فداییان اسلام، مقابل امامزاده عبدالله(ع)، از دل خاک بیرون آمد و خاطراتی را از «ماشین دودی» برای مردم زنده کرد که شنیدنش خالی از لطف نیست؛ خاطراتی که بازگوکننده تاریخ شفاهی دوران قاجار و سبک زندگی مردمان آن زمان است. کافی است یک نیم روز کنار لوکوموتیو و ریل زنگ زده قاجاری بایستید و با خاطره ری‌نشینان همراه شوید و بروید به دوره‌ای که نخستین مسیر ریلی تراموا ارتباط تهرانی‌ها و اهالی ری را بیشتر از قبل به هم گره می‌زد.  

«جعفر فیروزآبادی» از ساکنان قدیمی ری است و از ماشین دودی خاطره زیادی دارد. می‌گوید: «از دودکش قطار هنگام حرکت بخار بیرون می‌آمد به خاطر همین به آن ماشین دودی می‌گفتند. آن زمان ۱۰سال بیشتر نداشتم. معمولاً پاتوق بچه‌های محله، کنار ایستگاه قطار یا همان «گار ماشین» بود. تا قبل اینکه قطار حرکت کند، همه ساکت بودیم و سوار شدن مردم را تماشا می‌کردیم، اما وقتی قطار برای حرکت از ایستگاه سوت می‌کشید، دنبال آن می‌دویدیم تا جایی که خسته می‌شدیم. دوباره همان راه را بر می‌گشتیم و به خانه‌هایمان می‌رفتیم.» او می‌گوید: «اگر تهران‌کاری داشتیم، سوار ماشین دودی می‌شدیم. البته من فقط یکبار از ری به تهران رفتم و به ایستگاه تهران که رسیدیم، جوان‌ها و نوجوان‌های تهرانی با سوت و جیغ به استقبال ما آمدند. هیچ‌وقت لذت تماشای زمین‌های کشاورزی و باغ‌ها را از ماشین دودی فراموش نمی‌کنم.» 

  • با سلام و صلوات سوار ماشین دودی می‌شدیم

«شهناز کریم‌زاده» از قدیمی‌های ۲۴متری شهرری است که از ماشین دودی خاطره‌های زیادی دارد. می‌گوید: «خدا مادرم را بیامرزد. سال۱۳۳۰ خانه ما حوالی محله چشمه‌علی بود و یادم هست که چند مرتبه برای رفتن به بازار بزرگ سوار ماشین دودی شدیم. به خاطر اینکه از خواهرهای دیگرم بزرگ‌تر بودم، معمولاً برای خرید از بازار به همراه مادرم سوار ماشین دودی می‌شدم و به تهران می‌رفتم. تهرانی‌ها وقتی از ری به تهران بر می‌گشتند، کیسه‌های پر از آبنبات قیچی سوغات می‌بردند. همیشه ایستگاه تهران شلوغ‌تر از ایستگاه ری بود.» وی ادامه می‌دهد: «البته پدرم مخالف سفر ما با ماشین دودی بود چون خیلی تلفات داشت. با سلام و صلوات ما را راهی می‌کردند، اما هیچ‌وقت تجربه سفر با ماشین دودی را در آن سال‌ها که برای ما تازگی داشت فراموش نمی‌کنم.»

  • کباب و ریحان ری و حرم عبدالعظیم(ع)

«مرتضی شاهی» خانه‌اش در محله امامزاده عبدالله(ع) شهرری است و ۷۳سال دارد. او می‌گوید: «تا دلتان بخواهد از این ماشین دودی خاطره دارم. آن زمان آرزوی جوانان و خانواده‌ها این بود که یک روز سوار ماشین دودی بشوند و بروند تهران. خیلی از تهرانی‌ها و شمیرانی‌ها هم همین آرزو را داشتند که بیایند زیارت عبدالعظیم حسنی(ع) و بازار قدیمی ری را ببینند و کباب و ریحان بخورند، اما تهرانی‌ها برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)، امامزاده عبدالله(ع) و امامزاده طاهر(ع) بیشتر به ری می‌آمدند. برای آنها هم زیارت بود و هم سیاحت.» 
وی مکثی می‌کند و می‌گوید: «چون آداب سفر با این وسیله جدید را هرکسی نمی‌دانست، کشته زیادی می‌داد. همیشه آخر هفته‌ها اطراف این ایستگاه پر از دستفروش بود؛ پرنده فروش، ادویه فروش، کلاه فروش، انگشتر فروش، بستنی فروش و خیلی‌های دیگر. معمولاً کبابی‌های بازار ری از زائران تهرانی پر بود. گاهی من و دوستانم باقلواهایی را که مادرهایمان می‌پختند، برای فروش می‌آوردیم، البته خیلی نوجوان بودیم و کم‌کم در بازار فرش مشغول به کار شدم.»

  • دود سیاه ماشین دودی و ترس‌های ما

«قمر فروزان» ۷۹سال دارد و از ساکنان محله ابن‌بابویه است و همراه دختر و نوه‌هایش برای ادای نذر به امامزاده عبدالله(ع) آمده است.  
به گفته یکی از نوه‌ها، مادربزرگش گنجینه خاطرات است. او می‌گوید: «وقتی ریل ماشین دودی ۲سال پیش از دل خاک بیرون آمد، مادربزرگم خیلی خوشحال شد و کلی خاطره از روزهای جوانی‌اش برایمان تعریف کرد. امروز هم وقتی لوکوموتیو قدیمی ماشین دودی را روی ریل دید، با اینکه مثل گذشته توان صحبت ندارد، فقط با انگشت آن را نشان داد و لبخندی زد. او جوری به ماشین دودی نگاه می‌کرد که گفتیم لابد خاطره‌های گذشته برایش زنده شده است. او همیشه تعریف می‌کرد که خودش به خاطر دود سیاه قطار از آن ترس داشت. به خاطر اینکه مسیر عبور قطار از نزدیکی خانه آنها بود، پرده‌ها و ملحفه‌ها را باید زود به زود می‌شستند یا اینکه قبل از اینکه ماشین دودی از محله بگذرد، آنها را از روی‌بند جمع می‌کردند تا 
سیاه نشود.»

  • از درآوردن کفش‌ها تا رفتن روی سقف قطار

«رسول زندی» ۵۰سال دارد و از اهالی محله دیلمان است.  
می‌گوید: «خودم که خاطره‌ای از این قطار ندارم، اما همیشه در دورهمی‌های خانوادگی دایی و عموهایم شعرهایی را که مربوط به ماشین دودی بود با هم می‌خواندند که الان خیلی در خاطرم نمانده است. هروقت که همراه دایی‌ام از کنار ماشین دودی در ایستگاه مترو شهرری می‌گذشتم، می‌گفت: «بعضی‌ها وقتی سوار قطار می‌شدند، کفش‌های خودشان را درمی‌آوردند و آنها را زیر بغل می‌گرفتند و بدون کفش روی صندلی‌ها می‌نشستند. بعضی از جوانان بازیگوش هم از در و بدنه ماشین دودی آویزان می‌شدند و عده‌ای هم برای راه رفتن روی سقف قطار شرط‌بندی می‌کردند.»

کد خبر 561954

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دروازه طهرون

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha